من نوشت

جایی برای پریشان گویی هایم و گریزگاهی از نیهلیسمم

من نوشت

جایی برای پریشان گویی هایم و گریزگاهی از نیهلیسمم

زن را چکار به ...

زن را چکار به مرد فلسفی ؟

او کسی را میخواهد که شاداب ، درنده و زبان باز باشد!

 

 

 

درون هر انسانی ، نیروی مرموزی 
مثل خزش یک مار در علف زار ، آهسته آهسته‌ برای
نابودیش اقدام میکند تا او را از پای دربیاورد ،
تا انسان را از پای در بیاورد .
در این راه تنها مغز راهبر انسان خواهد بود.
آه که یاری گرفتن از او چه ساده مینماید
اما در حقیقت چه دشوار خواهد بود!

 

 

 

رضا ر


 

 

رابطه!

مرد لنگ از بخشش دم میزند همانطور که انسان تنها از محبت !

 

رضا ر

گزین گویه

با رنج عمیق درون ، آدمی از دیگران جدا می شود و والا می گردد .

 

 

http://kingofphilosophy.blogspot.com/2007/07/1.html


شریر

من پلیدترینم ...

پلیدترین انسان !

تفاوت من با شما میدانید در چیست ؟

.

.

.

.

عدم تظاهر به انسانیت

 

 

 

رضا ر

یه روز ...

 


یه روز بهم گفت: «می‌خوام باهات دوست باشم؛

آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم

و گفتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.من هم خیلی

تنهام». یه روز دیگه بهم گفت: «می‌خوام تا ابد

باهات بمونم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام».

بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.من

هم خیلی تنهام». یه روز دیگه گفت: «می‌خوام برم یه

جای دور، جایی که هیچ مزاحمی نباشه. بعد که همه

چیز روبراه شد تو هم بیا. آخه می‌دونی؟ من اینجا

خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم.

فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام». یه روز تو نامه‌ش

نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا کردم. آخه می‌دونی؟

من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند کشیدم و

زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.من هم خیلی

تنهام». یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: «من

قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی کنم. آخه

می‌دونی؟ »من اینجا خیلی تنهام. براش یه لبخند

کشیدم و زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.

من هم خیلی تنهام».

حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی

خوشحالم و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که

نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام...


نوشته ی بالا رو از ۳۶۰ یکی از دوستان برداشتم ، چون دیدم خیلی جالبه برای شما هم گذاشتم . پراست از ایهام ، علامت سئوال و یا حتی یکجور فلسفه !

 

نام آوران پس از مرگ چون من _ از نام داران روزگار بدتر فهمیده می شوند، اما بهتر به حرفشان گوش می دهند. سرراست تر بگویم: مارا هرگز نمی فهمند_ و این جاست سرچشمه ی اعتبار ما.

 

ـــ نیچه