من نوشت

جایی برای پریشان گویی هایم و گریزگاهی از نیهلیسمم

من نوشت

جایی برای پریشان گویی هایم و گریزگاهی از نیهلیسمم

طاقچه

اگر با کسانی سر وکار داری که روحشان با روح تو هم راستا نیست عشق نثارشان کن و از کنارشان بگذر

 

چه جمله ی ارزشمندی !!!! در نگاه اول و بدون فکر شاید به نظر برسد که پیام متن بالا نثار عشق باشد ... چه برداشت پوچی ! مفهوم این متن خیلی بالاتر و عمیق تر از نثار عشق هست . دلم نمی آید نظر خودم را در موردش بگویم ، این جمله از آن دسته جملاتی است که نباید در موردش اظهار نظر کنی تا مبادا به خود متن آسیبی برسد!!!!

رضا ر

 

گل واژهای من 18+

 

اندر ستایش A.D.S.L

منت خدای عزوجل را که A.D.S.L بی منت را به ما ارزانی داشت .
یکهفته ای میشود که از نعمت A.D.S.L محروم مانده ایم و با Dial up
یا به عبارت دیگر همان اینترنت ذغالی روزگار میگذارانیم .
چه نیکو سخن راند خداوند عزوجل که من A.D.S.L را برای انسان و انسان را
برای A.D.S.L آفریدم !
براستی که این Dial up چیز عجیب و غریبیست و End زجر است .
مخصوصا برای رجلی که به ADSL عادت دارند ، از اینروست که شیخ اجل
بیراه نگفته است که : تنها A.D.S.L است که می ماند !
چراکه همین گونه یادش و ذکرش در قلب شرحه شرحه من باقی مانده است !


 -------------------------------------------------------

اندر مشعوف بودن ما

تازگیها به این فکر افتادم که نکند مشعوف بودن ما به دلیل پریود مغزی باشد
و نه به دلیل رسیدن به حقیقت یا آرامش خاص و منطقی ! آخر آدم که همینجوری
به مقام مشعوفی نمیرسد مگر اینکه پریود مغزی باشد !
باید برای روشن شدن این مهم به اسکن رفت بنابراین گشوده شدن این امر
با تجهیزات نداشته ای که در دست داریم در توان من و شما نیست !

 -------------------------------------------------------

اندر گل خلی استقلالیها

از زمانی که قلعه مرغی مدارک باشگاه استقلال برای حضور در جام باشگاههای آسیا
را در صندوقهای زرد پست انداخت ،  و متعاقب آن حذف شدن نماینده ای از ایران که برای رسیدن به آن 3 سال سیاه جر زده بود و ماتحت خویش بر باد داده بود، همه فکر کردند سالها باید بگذرد تا چنین گل خلی دوباره  ظهور کند و سنگی در چاه بیاندازد !!! اما اینگونه نشد و فتح الله زاده تمامی پیش بینی ها را برهم زد !  فتح الله اینبار دست به کار عجیبی زد و حجازی ناکارآمد رابجای عزل ، ترفیع مقام داد تا او مربی بیاورد یا ببرد یا بر امور فنی تیمی نظارت کند که خود از اداره اش عاجز بود !

بعد بگویید غم مملکت ما تقلید است و نیاز مبرمی به نوآوری داریم ! پس این کار فتح الله چه بود؟نو آوری بود دیگر! بعد بگویید ما احتیاج به تفریح داریم ،،،، پس اخباری از این دست برای چه هستند ؟
برای خندیدن ما !

من الله توفیق
رضا ر


هرگونه برداشت از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است
امیدوارم الیاس ، دهان پدر و برادر آنهایی که دزدی مطلب میکنند                                   را مورد عنایت قرار د هد .

برای تو مینوسم ! بخوان و عصای من را بگیر

آمریکایی های پدر صلواتی به کله شان اشاره میکنند و میگویند :

! Everything is here

حالا اگر این جمله را برای ما بخوانند و بخواهند که به جایی اشاره کنیم اگر خیلی مودب باشیم و به آنجایی لیلی یا مجنون (بستگی به جنسیت خودمان دارد که کدام یک از ایندو را مخاطب قرار دهیم ! ) اشاره نکنیم به قلب صاحب مرده اشاره میکنیم ! در واقع قلب ما شده مرکز تصمیم گیری و مغزمان هم آن بالا پایش را روی پایش انداخته ! هر فرمول حل نشده ی شما با همین منطق بسیار ساده حل خواهد شد ، منطقی که همه مان ادعا میکنیم آن را بلدیم ولی خدا وکیلی چند نفر از ما عملا آن را بکار میبندیم؟! مغز را بیکار گذاشته ایم و قلب را مسئول تصمیم گیری کرده ایم ! تقصیری هم نداریم ، فرهنگ ما اینجوری هست . اینهمه شاعر شیرین سخن و فرهنگ گل و بلبلمان کمی زیادی بوده !  

زندگی صحنه ی یک نبرد است و این نبرد به سربازان جنگجو نیاز دارد ! باید به چکاد رفت و بر کوه پایه ها نظر کرد تا معنی زندگی را دریافت !

 

نوشته ی : رضا ر

 

غلامرضا تختی

قرار بود در آن شب سرد زمستانی جهان پهلوان غلامرضا تختی به هتل .... در تهران بیاید . کمیته استقبال برای پذیرایی سنگ تمام گذاشته بود و فقط منتظر بودند تا هلهله و شلوغی خیابانی که به هتل منتهی میشد زمان آمدن جهان پهلوان را اعلام کند . اما نگهبان دم در که سرباز وظیفه ای بیش نبود آرزو میکرد که پستش در آن کیوسک سرد و بی روح درب ورودی اینبار زود تمام نشود تا بتواند تختی را ببیند ! ناگهان مردی را دید که بطرفش نزدیک میشود ، خودش را بدجوری توی پالتو پیچیده بود انگار فقظ همان یک لباس گرم را داشت . نگهبان که رشته ی افکارش از هم گسسته بود ، سگرمه هایش را  درهم کشید و گفت : شما ؟           

مرد غریبه گفت : من تختی هستم !!!!!!

نگهبان که دستپاچه شده بود هاج و واج اطراف را نگاه میکرد ، نمیتوانست اینهمه سادگی را ، آنهم از طرف جهان پهلوان هضم کند ! اما تا آمد بفهمد چه شده تختی از کنار او گذشته بود .

 

پ . ن :

این را چند وقت پیش از زبان همان سرباز شنیدم کسی  که حالا سن پسرش از من هم بیشتر است . یکجور تاریخ شفاهی هست که جای دیگه گیرتون نمیاد ! اون ۳ نقطه رو هم واسه این گذاشتم که اسم هتل را فراموش کردم! 

عشق در نگاه صادق هدایت

در وبلاگ سابق که به رحمت ایزدی پیوست گاه و بیگاه نوشته های خوبی نیز به چشم میخورد ! بعضی از اونها رو هنوز دارم و شاید به مرور براتون بذارم :

 

 عشق در نگاه صادق هدایت

 

 

 

عشق در نگاه صادق هدایت بی فرجام است ، در بوف کور که به نوعی مانیفست (1) او محسوب میشود معشوق راوی یک فاحشه است که با هرکسی بجز خودش میخوابد و یا در بخش دیگری از همین داستان راوی فقط به جسم در حال زوال معشوق میرسد . ( چه چیزی از این وحشتناکتر؟) در  " تجلی "  عاشق در پایان داستان با سیگار معشوق که آثار رژه لبش رویش باقی مانده است تنها میماند در داستان " داش آکل " عاشق سینه چاک ، بالاجبار خود بانی و باعث ازدواج معشوقش با غریبه ای میشود و یا در" سگ ولگرد " عشق باعث میشود سگ ، صاحب و خانه ی خود را از دست بدهد و آواره بشود هدایت تنها به انعکاس تلخ و دردناک فرجام عشق در داستانهایش بسنده نیمکند و در جای دیگری پا را از این فراتر میگذارد و نظر خود در مورد عشق را با لحنی بی سابقه اینگونه بیان میکند عشق دام طبیعت برای تولید مثل است . براستی که عمق این سخن باید مو را بر تن هر کسی سیخ کند چه سخنی از این هولناکتر؟ او عشق را مانند خصیصه ی هر دامی زیبا و دلفریب اما با باطنی خطرناک نشان میدهد و انسان را بدین گونه برده ی طبیعت نشان میدهد که برای پایداری آن بناچار خود را در مهلکه ی عشق گرفتار میبیند . در منظر هدایت عشق باعث صعود او نیست بلکه عامل سقوط او به ورطه است .

1:20 بامداد شنبه 26 خرداد
نوشته : رضا ر
 
پ. ن
1. manifest به معنی بیانه ، اعلامیه است

 
البته قرار شد در اینجا از عشق ننویسم ولی حیفم آمد که این نوشته رو دوباره نذارم .
 

درود بر زمستان فرا رسیده

زمستان هم در شرق و هم در غرب ، نماد انجماد فکری و یا اعتراض بوده و هست  اما اینکه در کشور ما چه زمانهایی زمستان بوده یا نبوده به محتوای این وبلاگ مربوط نیست ! چون سیاست و عشق ۲ خط قرمز من در این وبلاگ است . در این مقال تنها خواستم زمستان را فارغ از این دسته بندیها ستایشی دگر کنم چرا که همواره در فصل بهار و به اسم بهار ما را به مسلخگاه برده اند و میبرند! ولی زمستان چه ؟ همانطور هست که مینماید ، اهل تظاهر نیست ، آدمهایش از این نظر که همه بدون استثناء غم بزرگی در دل دارند شبیه هم اند ! عریان است و شاید از اینرو در نظرم زیبا باشد چراکه چیزی را نمیتواند پنهان کند .

درود بر زمستان ابدی