خدا مرد نیچه !

آیا ترجمه ی عقاید نیچه به فارسی باعث دگرگونی مفهوم اصلی آن نشده است ؟ البته من ناشکر نیستم و همینکه کتابی از نیچه با نام ( غروب بتان ) در جمهوری اسلامی اجازه ی انتشار گرفته جای بسی خوشوقتی و البته شگفتیست ! نیچه در این کتاب به نهاد دین به شدت تاخته ! البته با نام کلیسا و چه ساده انگارانه است اگر بپذیریم نیچه با تاختن به کلیسا در نوشته هایش کاری به مسئله ی دین نداشته و توجه اش فقط به کلیسا بوده است !

مسئله ی دیگر این پاراگراف معروف نیچه است :

 

روزگاری کفران خدا بزرگ ترین کفران بود. اما خدا مرد و در پی آن این کفر گویان نیز
بمردند. اکنون کفران زمین سهمگین ترین کفران است و اندرونه ی آن "ناشناختنی"

را بیش از معنای زمین پاس داشتن.
روزگاری روان به خواری در تن مینگریست و در آن روزگار این خوار داشتن والاترین
کار بود. روان تن را رنجور و تکیده و گرسنگی کشیده می خواست و این سان در
اندیشه ی گریز از تن و زمین بود.
و که این روان خود هنوز چه رنجور و تکیده و گرسنگی کشیده بود. و شهوت این
روان بی رحمی با خویش بود.

 

 

چند تفسیر از این جمله را که نگاه کردم دیدم دوستان میگویند منظور نیچه از خدا مرد  مرگ انسانیت است(!!!!؟) من این تفسیر را رد میکنم و تفسیر خودم از جمله ی نیچه مثل دوستان اینهمه متفاوت و دور از خود متن اصلی نیست :

خدا مرد یعنی خدای سنتی مرد !

 

 

نوشته ی :‌ رضا