من نوشت

جایی برای پریشان گویی هایم و گریزگاهی از نیهلیسمم

من نوشت

جایی برای پریشان گویی هایم و گریزگاهی از نیهلیسمم

جبر یا اختیار

در محفلی پرسشی مطرح شده بود مبنی بر اینکه : زندگی جبر است یا اختیار؟   هرکس به فراخور اندیشه هایش به آن پاسخی داده بود ! جواب شما چیست ؟ کنش و واکنش امروزی شما حاصل جبر است یا اختیار  ؟ به عبارت دیگر آیا شما میتوانید احاط ای صد درصدی بر زندگی خود داشته باشید ؟‌ پاسخ مثبت شما به این پرسش به منزله ی اختیار و پاسخ منفی به منزله ی جبر زندگیست!!!

برای بیشتر روشن شدن مطلب بد نیست بدانید که علم روانشناسی ، شخصیت و   خلق و خوی فعلی تک تک شما را ماحصل دوران طفولیتتان میداند ! یعنی منش شما درست هنگامی شکل گرفته که شما بسیار ضعیف و ناتوان بودید بطوری که قدرت یا استددلالی قوی برای رد شخصیت اکتسابی نداشتید!

 

نظرات 3 + ارسال نظر
آتیش سه‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:22 ق.ظ http://unluckystar13.blogsky.com/

سلام زندگی همش جبر است ما ناخواسته پا به زمین نهادیم و بر آن ظلم کردیم و دیدیم اما مختاریم برای بد یا خوب بودنمان
میدونی ما سر کلاس معارف اینو استادمون مطرح کرد همه میگفتن جبر حتی از استادم که پرسیدیم گفت نه اختیار اما تا کم میاورد میگفت خدادلش خواسته
اما در این موضوع مطمئن هستم که باید شاد زیستن را آموخت تا بتوان زندگی کرد اونم در این دنیای وانفسا
شاد باشی گلم

مردی که مرده بود سه‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:17 ب.ظ http://zendeh-be-goor.blogsky.com

حداقل هزار بار مقدمه ی زنده بگور رو خوندم:

هزار جور فکر شگفت انگیز در فکرم میگردد و می چرخد همه ی آنها را میبنم اما برای نوشتن کوچکترین احساسات یا کوچکترین خیال گذرنده ای باید سرتاسر زندگی خود را شرح دهم و ان ممکن نیست
این اندیشه ها این احساست نتیجه ی یک دوره زندگانی من است نتیجه طرز زندگی و افکار موروثی و انچه دیده شنیده خوانده حس کرده یا سنجیده ام و همه ی انها وجود موهوم و مزخرف مرا ساخته اند.
همه از مرگ میترسند من از زندگی سمج خودم
این سرنوشت است که فرمانروایی دارد ولی در همین حال این من هستم که سرنوشت خود را درست کرده ام حالا دیگر نمیتوانم از دستش فرار کنم نمی توانم از خودم بگریزم.
باری چه میشود کرد؟سرنوشت از من پر زور تر است

حسین چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:25 ب.ظ http://hosseinkalateh.blogfa.com

سلام
به نظر من هم دلایل برای جبرگرایی بیشتره....ولی قبول جبر گرایی یعنی آرزوی مرگ..با این وضعیت که نمشه زندگی کرد...........من نمیدانم خودم کیستم که دلم برای خودم بسوزد....من نمیدانم چرا بوجود آمده ام و حتی نمیدانم آیا واقعا وجود دارم یا نه..........ولی این را میدانم باید زندگی کنم و این زندگی پر از رنج و غمو تحمل کنم تا وقتی که معلوم نیس...ولی میتوان از همین زندگی که داریم لذت ببریم.میتوانیم خودمان را دوست داشته باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد